گیسوانت را، باد به جایم شانه کرد

برای قصه های نرفته در خواب کودکی ام قرار است لالائی بخوانم برای تو یک بغل آرزو میکنم

گیسوانت را، باد به جایم شانه کرد

برای قصه های نرفته در خواب کودکی ام قرار است لالائی بخوانم برای تو یک بغل آرزو میکنم

باقی بمان

 

وصله شده ای

 

به خواب پاییزی درختان

همچنان،

رنگ پریده،جاده های شرقی

دیگر تو را به هیچکجا نمی برند.

وصله شده ای به خواب پاییزی درختان

همچنان،

خورشید

روی چهره ات زرد میشود.

حالا رد پایی چشم انتظار

برای همیشه

روی گونه ات خشک خواهد شد

تا کبودی جاده ها

برای سفر های نا رسیده

به همین نام ، وننگ ،و رنگ ،

بافی بمان.

                                                                                 (رضوان)